کجایند مردان بی ادعا؟

"یا اَیُهالذین ءامَنوا، ءامِنوا " ((سوره نساء آیه 136))

کجایند مردان بی ادعا؟

"یا اَیُهالذین ءامَنوا، ءامِنوا " ((سوره نساء آیه 136))

کجایند مردان بی ادعا؟

۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

خاطره ای از شهید سید مجتبی علمدار

شنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۲۲ ب.ظ

ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود. می گفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود در آورده

و دست ایشان کرده و در همان لحظه شهید شده است. ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت می رود، این انگشتر را بالای طاقچه حمام جا می گذارد و دربازگشت به ساری یادش می افتد که انگشتر بالای طاقچة حمام جا مانده است. وقتی آمد خیلی ناراحت بود. گفتم: آقا چرا اینقدر دلگیری؟

گفت: وا.. انگشترِ بهترین عزیزم را در آبادان جا گذاشتم، اگر بیفتد و گم شود واقعاً سنگین تمام می شود.گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا

و دعای توسل بخوانیم شاید این انگشتر گم نشود یا از آن بالا نیفتد.جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا را خواندیم و راز و نیازکردیم و خوابیدیم

صبح که بلند شدیم دیدیم انگشتر روی مفاتیج الجنان است

اصلاً باورمان نمی شد همان انگشتری که در آبادان توی حمام جا گذاشته بود روی مفاتیج الجنان بالای سرما باشد .


منبع:

www.aviny.com

  • خادم الزهرا(س)

آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده بود!

پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۴۱ ق.ظ

ترکش خمپاره سینه اش رو چاک داده بود.

روی زمین افتاده بود و زمزمه میکرد.

دوربین رو برداشتم و بردم بالای سرش داشت آخرین نفساشو می زد.

ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حسی داری؟؟


با لبخند گفت:


از مردم کشور می خوام وقتی برای خط مقدم کمپوت میفرستن، عکس روی کمپوت ها رو نکنن!

گفتم داره ضبط میشه برادر، یه حرف بهتری بگو.

با همون طنازی گفت: "آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده بود!"


لحظاتی بعد لبخند زد و شهید شد...



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

معرفی کتاب: روز های آخر(نویسنده:احمد دهقان)

  • خادم الزهرا(س)

راه سومی نیست...

پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۲۸ ق.ظ

حواسمان هست یا نه؟

اگر "شهید" نشویم باید "بمیریم"!!

راه سومی نیست...


شهید مرتضی آوینی




  • خادم الزهرا(س)

ترسیدم روز بخورم ریا بشه!

چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۱۸ ب.ظ

توی بچه ها خواب من خیلی سبک بود. اگر کسی تکان میخورد،می فهمیدم. تقریباً دو سه ساعت از نیمه شب گذشته بود.

خوروپف بچه هایی که خسته بودند، بلند شده بود؛ که صدایی توجهم را جلب کرد. اول خیال کردم دوباره موش رفته سراغ ظرف ها،

 اما خوب که دقت کردم،دیدم نه، مثل اینکه صدای چیزخوردن یک جانور دوپاست.

یکی از بچه های دسته بودو خوب میشناختمش. مشغول جنگ هسته ای بود. آلبالو بود یا گیلاس، نمیدانم.

آهسته طوری که فقط خودش بفهمد، گفتم:"اخوی، اخوی!" مگه خدا روز را از دستت گرفته که با نفست مبارزه میکنی؟


او هم بی معطلی پاسخ داد:"ترسیدم روز بخورم ریا بشه!"


منبع:نرم افزار دفاع مقدس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

معرفی کتاب:

ترکش های ولگرد(نویسنده: داود امیریان)

  • خادم الزهرا(س)

شهید بابایی

چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۰۵ ق.ظ

تاریخ و محل تولد:14 آذر 1329-قزوین.

مسئولیت:فرمانهی معاونت عملات نیروی هوایی ارتش.

تاریخ و نحوه شهادت:15 مرداد 1366-آسمان منطقه عملیاتی سردشت(37 سال)

زندگی نامه:

عباس بابایی در سال 1329 در شهرستان قزوین به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در دبستان "دهخدا" 

و  دوره متوسطه را در دبیرستان "نظام وفا" گذراند.

سال 1348، در رشته پزشکی پذیرفته شد؛ ولی تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی را ترجیح داد.

پس از گذراندن دوره مقدماتی خلبانی، برای تکمیل دوره، به کشور آمریکا اعزام شد.

پس از طی دوره آموزش خلبانی هواپیمای شکاری، به ایران بازگشت و در پایگاه هوایی دزفول مشغول به خدمت شد.

با ورود هواپیماهای پیشرفته(F14) به نیروی هوایی او برای پرواز با آن، انتخاب شد و به پایگاه هوایی انتقال یافت.

  • خادم الزهرا(س)

بین الحرمین...

سه شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۷ ب.ظ

حجرالاسود بی چاره دلش میخواهد

بشود سنگ سفیدی کف بین الحرمین

  • خادم الزهرا(س)

چای در بهشت!

سه شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۴ ب.ظ

نشسته بود وصحبت میکرد.

وقت نمازشد.

بلند شد، به طرف تانکر آب رفت و وضو گرفت.

گفتیم بیا باهم یه چایی میخوریم بعد همگی نماز جماعت میخونیم.

لبخند زد و گفت امام حسین ظهر عاشورا در آن یحبوحه ی جنگ نمازش را اول خواند، اون هم در حالی که چند نفر از یارانش سپر شده بودند تا بقیه نماز بخونند .

اونوقت من با این همه سنگر و پدافند بگذارم برای بعد؟!؟نه برادر.

اول نماز بعد چایی.

ما چایی میخوردیمو او رفت داخل سمنگر نمار اول وقت بخواند.

وارد سنگر که شد خمپاره خورد روی سنگر و او آسمانی شد.

چایی اش را دربهشت با فرشته ها خورد...


منبع:نرم افزار دفاع مقدس برای اندروید.

  • خادم الزهرا(س)